دربارهی کتاب
از پرفروشترين رمانهاي ايراني. داستان زندگي دختري که بنابه تصميم والدينش ازدواج ميکند، خيلي زود شکست ميخورد و... خدايا چقدر نفهم و کودن بودم که درک نميکردم. حس حسادت زنانه کجا و غيرت و تعصب مردانه کجا! حتي مهلت نشد چشمهايش را ببينم، سيلياش چنان سخت و محکم و آني، مثل برِ توي صورتم خورد که هيچ چيز نديدم. پسر يا دختر کدام مقصرند؟ و آيا اين پرسش از ريشه اشتباه نيست؟ پسر جواني تحصيل کرده است، زندگي اجتماعي موفقي دارد و رفتارهايش توسط هر دو خانواده تأييد ميشود. دختر اما بيتجربه است، از پشت ميز مدرسه و از بازي کودکانه به جايي پرتاب شده است که نميشناسدش و بزرگترها زندگي زناشويياش ميخوانند. همه چيز عليه دختر است. نويسنده اما به ياري سطرهاي نانوشتهاش چيز ديگري را به تصوير ميکشد. سپيدخوانيها از به مسلخ بردن يک قرباني حکايت ميکنند.