هاينريش بُل

نویسنده‌ی آلمانی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبی است. بیشتر آثار او به جنگ به‌خصوص جنگ جهانی دوم و آثار پس از آن می‌پردازد. هاینریش بل ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷
در شهر کلن به دنیا آمد. در بیست سالگی پس از گرفتن دیپلم در یک کتابفروشی مشغول به کار شد اما سال بعد از آن هم‌زمان با آغاز جنگ جهانی دوم به خدمت سربازی فراخوانده شد و تا سال ۱۹۴۵ را در جبهه‌های جنگ بود. با این‌که خانواده‌اش با نازی‌ها و حزب ناسیونال سوسیالیسم مخالف بودند، او در ابتدا با آن‌ها همدلی داشت. نامه‌هایی که بل از جبهه‌ی جنگ به دوست دختر و همسر آینده‌اش، آنه ماری می‌نوشت، به خوبی این مدعا را اثبات می‌کند. اما پس از زخمی شدن در جبهه‌ی شرق، دیدگاهش تغییر یافت و به عمق فاجعه‌ی جنگ و جنایت رژیم نازی پی برد.
هاینریش بل در طول جنگ چند بار زخمی شد، از پادگان فرار کرد و با جعل برگه‌های عبور خود را به غرب رساند. در آنجا به دست آمریکایی‌ها دستگیر شد. پس از آن‌که سرانجام از زندان آمریکایی‌ها آزاد شد، با همسرش در شهر کلن زندگی کرد، شهری که هشتاد درصد در جنگ ویران شده بود.
در سال ۱۹۴۲ با آنه ماری ازدواج کرد که اولین فرزند آنها، کریستوف، در سال ۱۹۴۵ بر اثر بیماری از دنیا رفت. پس از جنگ به تحصیل در رشته‌ی زبان و ادبیات آلمانی پرداخت. در این زمان برای تأمین خرج تحصیل و زندگی در مغازه‌ی نجاری برادرش کار می‌کرد. در سال ۱۹۵۰ مسئول سرشماری آپارتمان‌ها و ساختمان‌ها در اداره‌ی آمار شد.
در سال ۱۹۴۷ اولین داستان‌های خود را به چاپ رساند و با چاپ داستان قطار به موقع رسید، در سال ۱۹۴۹، به شهرت رسید؛ و در سال ۱۹۵۱ با برنده شدن در جایزه‌ی ادبی گروه ۴۷ برای داستان گوسفند سیاه موفق به دریافت اولین جایزه‌ی ادبی خود شد. در ۱۹۵۶ به ایرلند سفر کرد تا سال بعد کتاب یادداشت‌های روزانه‌ی ایرلند را به چاپ برساند.
در ۱۹۷۱ ریاست انجمن قلم آلمان را به عهده گرفت. او همچنین تا سال ۱۹۷۴ ریاست انجمن بین‌المللی قلم را پذیرفت. او در سال ۱۹۷۲ توانست به عنوان دومین آلمانی، بعد از توماس مان، جایزه‌ی ادبی نوبل را دریافت کند.
هاینریش بل خروج خود و همسرش را از کلیسای کاتولیک، در سال ۱۹۷۶، اعلام کرد. او در ۱۶ ژوئیه ۱۹۸۵ از دنیا رفت و در نزدیکی زادگاهش به خاک سپرده شد.
هاینریش بُل عاشق مردمان ساده و بی‌غل‌وغش است و قهرمانان داستان‌های او درماندگان و شکست‌خوردگان‌اند، اما بُل آنها را شکست‌خورده نمی‌داند و نشان می‌دهد که حرص به کسب مال و مقام، وقتی که انسان می‌تواند علی‌رغم دشواری‌ها تا به آخر انسان باقی بماند، واقعاً در خور استهزاست و هاینریش بُل کسی است که تا به آخر انسان باقی می‌ماند.