دربارهی کتاب
سالها است پژوهشگران بازاريابي دريافتهاند که دل بستن به مفاهيم سنتي بازاريابي، ديگر کارايي گذشته را ندارد. تغييرات پيوسته و لحظه به لحظه در بازار و مفاهيم بازاريابي باعث شده کارآمدي الگوهاي قديمي بازاريابي روز به روز کاهش يابد.
در نگاهي کلي مراحل تکامل بازاريابي را به ميتوان به سه دورهي مختلف تقسيم کرد. در مرحلهي اول، شرکتها به چيزي جز محصول فکر نميکردند. پس از آن به تدريج مشتري، موضوع غالب شد و مشتريمداري بود که حرف اول و آخر را ميزد. اما امروزه همه چيز تغيير کرده است. اينک وارد سومين دورهي تکامل بازاريابي شدهايم. دورهاي که از آن با نام «نسخهي سوم بازاريابي» ياد ميکنيم.
در نسخهي سوم بازاريابي، ارزشهاست که حکمراني ميکند. مصرفکنندگان امروزي نه فقط به دنبال محصولات و خدماتي هستند که نيازهاي آنان را برآورده کند، بلکه در پي کسبوکارهايي هستند که جنبهي معنوي زندگي آنان را نيز مد نظر قرار دهند. آينده از آنِ کسبوکارهايي است که به زندگي مشتريانشان معنا ميبخشند. به همين دليل، الگوي کسبوکار ارزشمدار، برگ برندهي نسخهي سوم بازاريابي به شمار ميرود.
متأسفانه بسياري از مديران، سودآوري و توجه به ارزشها و مشکلات جامعه را دو مقولهي متضاد ميدانند و چنين ميپندارند که يا شرکت بايد در پي سودآوري باشد يا اينکه خود را وقف جامعه کند و قيد سودآوري را بزند. نويسندگان کتابِ «نسخهي سوم بازاريابي» و در صدر آنها فيليپ کاتلر اين استاد بلامنازع بازاريابي نوين در پي رفع اين کاستي برآمدند. حاصل تلاش آنها، کتاب پيش روست که الگوي کاربردي و جديدي را براي کسبوکارهاي امروزي عرضه ميکند.
کاتلر بار ديگر با استفاده از مثالهاي واقعي گوناگون و فراوان، باورهاي نادرستي از اين دست را به چالش ميکشد. وي با بررسي رسالتها و ارزشهاي اجتماعي سودآورترين شرکتهاي پايدار، نشان ميدهد که تضادي بين سودآوري و توجه به ارزشهاي اجتماعي وجود ندارد و در نهايت پيشنهادهاي حياتي خود را در قالب 10 فرمان اساسي خلاصه ميکند. 10 فرماني که عمل کردن به آنها ميتواند تضمينکنندهي موفقيت شرکتها باشد.