دربارهی کتاب
کتاب «سرمايه مالي» که کارل کائوتسکي، مشهور به «پاپ مارکسيسم» آن را «تکمله جلدهاي دوم و سوم سرمايه» خوانده و «اوتو باوئر» از مفسران بزرگ آثار مارکس، با صراحت بيشتري آن را «جلد چهارم سرمايه مارکس» نام نهاده است. ولاديمير لنين از طريق کتاب «امپرياليسم و اقتصاد جهاني» نيکلاي بوخارين، با سرمايه مالي آشنا شد و او هم، به احتمال زياد، متاثر از عنوان و محتواي اين کتاب، عنوان نامدارترين و موثرترين کتابش را گذاشت «امپرياليسم: بالاترين مرحله سرمايهداري».
«سرمايه مالي» از آغاز قرن بيستم تاکنون مهمترين و تاثيرگذارترين متن اقتصاد سياسي مارکسيستي بوده است. اين کتاب سرآغاز بزرگترين بازانديشي در نقد اقتصاد سياسي کاپيتاليستي است که حوزه تاثيرش از جنبش جهاني چپ فراتر رفته و حتي کينزينهاي جديد، تحولات دو دهه اخير در اقتصاد جهاني و بحرانهاي مالي 1997 به بعد را در پرتو اين متن تفسير کردهاند.
کتاب «سرمايه مالي» بر يک نظريه بنياني استوار است: سرمايهداري در جريال تحولش، از توليد کالا فراتر ميرود و به امکانهايي تازه براي ارزشافزايي و سودآفريني دست مييابد. اين تحول، سرمايه صنعتي و سرمايه تجاري را منقاد سرمايه پولي ميکند و محصول نهايي اين تحولات، صورتبندي تازهاي در سرمايهداري يا همانا «سرمايه مالي» است. هيلفردينگ براي توضيح دادن اين تحول، همه پرسشها را در قالب سه مبحث کلي مطرح ميکند و ميکوشد کار ناتمام مارکس و انگلس را در زمينه نظريه اقتصادي توضيح دهد و فرجامي ديگر براي نظام سرمايهداري ترسيم کند که جوهرش همان است که مارکس گفته، اما سيماي بيرونياش چيز ديگريست؛ و دست بر قضا همان بخشي که هيلفردينگ بر نظريات مارکس و انگلس افزود، محرک تحولاتي مهم در حوزه نظر و عمل پيروان مارکس از اوايل قرن بيستم تاکنون شده است.
وجه نخست پژوهش هيلفردينگ در سرمايه مالي، ترسيم صورتبندي جديد نظام سرمايهداري در پرتو تحولاتي است که از زمان مرگ مارکس تا اواسط دهه 1910 سيماي رابطه کار و سرمايه - نه محتواي آنها- را تغيير داده است. صورتبندي تازهاي که هيلفردينگ در نظام سرمايهداري مييابد، تغيير جهت پديده «انباشت سرمايه» از تمرکز ساده در بنگاههاي مجزاي سرمايهداري به تمرکز پيچيده در نهادهاي متشکل «کارتل» و «تراست»، و استحاله آگاهانه و مهندسيشده «بنگاه» به «شرکت» است.
وجه دوم پژوهش هيلفردينگ اين است که سرمايهداري مالي انحصاري، پس از بيرون راندن سرمايهداري کالايي رقابتي از ميدان، عزم تسخير جهان ميکند و از طريق امکانهاي مالي و بانکي فراوانش و يوغي که به گردن سرمايه صنعتي و سرمايه تجاري انداخته است، به «صدور سرمايه» روي ميآورد. اين کار، بخشي از ارزش اضافي صنعتي و سود بازرگاني کشورهاي ديگر را نيز روانه خزانه سرمايهداران مالي کشورهاي صنعتي ميکند و به سرمايهداري امکان ميدهد، با «گرايش نزولي سود»، که مارکس اميدوار بود سرمايهداري را هلاک کند، مقابله
کند.
وجه سوم پژوهش هيلفردينگ، که برآيند مباحث پيشين است، تدوين استراتژي استقرار سوسياليسم در شرايط جديد است که پيوند او را با تفسير انقلابي مارکس در مانيفست کمونيست مبني بر سرنگوني محتوم نظام سرمايهداري، سست ميکند. نظريه انقلاب هيلفردينگ بر اين فرض استوار است که تمرکز ثروت در قالب سرمايه مالي، اين امکان را براي «جامعه» فراهم ميآورد که از طريق طبقه کارگر به عنوان «ارگان اجرايي آگاه»، بر سرمايه مالي چيره شود، منابعش را تملک و دولت حامي آن را قبضه کند.