دربارهی کتاب
در اين کتاب، نويسنده يک شرح کلي از ايدههاي اصلي مکتب اتريشي اقتصاد و ويژگيهاي متمايزکنندهي آن از پارادايمي که سالها بر اقتصاد غالب بوده ]نئوکلاسيک[، ارائه کرده است؛ همچنين توسعهي مکتب اتريش را از ريشهها و منشأ اصلي آن دنبال نموده و حوزههايي را برجسته کرده که در آن مکتب اتريش ميتواند با قابليت آيندهنگرانهي خود، توسعهي آتيِ اقتصاد را غنا بخشد.
با توجه به اينکه بيشتر افراد با آموزههاي محوري مکتب اتريش آشنا نيستند، در فصل 1، اصول زيربناييِ مفهوم اتريشيِ بازار تشريح شده و به تفاوتهاي اصلي بين رويکرد اتريشي و پارادايم نئوکلاسيک ]که عليرغم نواقص بسيارش هنوز هم در دانشگاهها تدريس ميشود [اشاره شده است.
نويسنده در فصل 2 به بررسي ماهيت گرايش به هماهنگي ناشي از کارآفريني ميپردازد که اتريشيها بدان معتقدند و تبيينکنندهي ظهور نظم خودجوش بازار و قانونهاي گرايش است (که اين دو، هدف تحقيق در علم اقتصادند). فصل 3، به معرفي مطالعه دربارهي تاريخ انديشهي اقتصادي اتريشي ميپردازد؛ اين بررسي با تمرکز بر بنيانگذار مکتب اتريش، کارل منگر آغاز ميگردد که ريشههاي فکري او به شاخصترين نظريهپردازان مکتب سالامانکا در عصر طلايي اسپانيا برميگردد. فصل4، بهطور کامل، به شخصيت بوهم باورک و تحليل نظريهي سرمايه اختصاص داده شده است که مطالعهي آن نشاندهندهي مهمترين عنصر لازم در برنامههاي درسي نظريهي اقتصادي در دانشگاههاي اروپايي و آمريکايي است. فصل 5 و 6، به ترتيب، به بررسي مشارکتهاي دو اقتصاددان مهم اتريشي قرن بيستم، لودويگ فون ميزس و فرديش آ. هايک، پرداختهاست. درک اين مشارکتها به جهت فهم نحوهي تکامل مکتب اتريشي مدرن و آنچه که امروزه به يک مقياس جهاني تبديل شده است، حياتي است. فصل 7، به احياي مجدد مکتب اتريش اختصاص داده شده است؛ احيايي که از بحران پارادايم رايج جوانه زده و گروه بزرگي از محققاني جوان از برخي دانشگاههاي اروپايي و آمريکايي مسئول آن هستند. در پايان اين کتاب، بر برنامهي تحقيقاتي مکتب مدرن اتريش و مشارکتهايي که اين مکتب ميتواند در توسعهي آتيِ اقتصاد داشته باشد، متمرکز خواهد شد. همچنين به شايعترين انتقادات دربارهي مکتب اتريش ـ که عمدتاً از فقدان دانش و فهم ناشي ميشوند ـ پاسخ داد شده است.
هورتا دسوتو نويسندهي اثر در مقدمهي کتاب نوشته: «بايد تأکيد کنيم که ما قادر نخواهيم بود در اين کتاب يک نگاه دقيق به تمام ويژگيهاي مختص مکتب اتريش بيندازيم، در عوض به ارائهي مروري شفاف و انگيزاننده از مشارکتهاي اساسي آن خواهيم پرداخت. بنابراين کتاب حاضر را بايد بهعنوان مقدمهاي ساده براي علاقهمندان مکتب اتريش به حساب آورد و خوانندگاني که علاقهمند به توسعهي درک عميقتري از ابعاد آن هستند، ميتوانند به منابع منتخب در پايان کتاب مراجعه کنند. به جهت رعايت اختصار، از ارائهي نقل قولهاي بيحدوحصر صرفنظر نموده و بر محتواهاي کليدي تأکيد بيشتري خواهيمکرد. هدف ما ارائهي مکتب اتريش در حالتي دعوتکننده براي طيف گستردهاي از خوانندگان بالقوه است که با آن آشنا نيستند؛ کساني که با خواندن اين کتاب، آماده باشند تا رويکردي جذاب و جديد را با عمق بيشتري دريابند.»