دربارهی کتاب
اين کتاب درباره زندگي يکي از عجيب ترين موجودات دوپاييست که از بدو تاريخ خلقت روي کره زمين ديدهشده، ديکتاتوري سنگدل که در طول پنج سال حکومت بر کشورش، يکپنجم مردم را به جوخههاي اعدام سپرد. قرار بود مدينهي فاضلهاي براي مردم کامبوج بسازد سرشار از عدالت و برابري، اما دستاورد حکومت او سياهترين دوراني بود که يک ملت ميتواند تجربه کند؛ چنانکه مردم آن ديار هنوز از يادآوري آن لرزه براندامشان ميافتد.
تصوير تأثيرگذار برجايمانده از مدينهي فاضلهي خمرهاي سرخ در کامبوج،کوهي از جمجمههاي انساني است که روي يکديگر تلنبار شدهاند؛ جمجمههايي که صاحبانشان انسانهاي بيگناهي بودهاند که نهفقط به جرم اندک مخالفتي با اين حکومت عدالتگستر بهطور دست جمعي به مسلخ برده شدهاند؛ بلکه کافي بود مشخص شود که بودنشان براي جامعه آرماني که تبليغ ميشد، نفعي ندارد؛ در اين صورت سرنوشتي همينگونه انتظارشان را ميکشيد. اين چيزي نبود جز نقطه اشتراک تئوريک حکومت مائوئيستي خمرهاي سرخ با نازيسم هيتلري.
«نگهداري تو هيچ نفعي ندارد، نابودي تو نيز هيچ ضرري ندارد»، اين فقط تکيهکلامي نبود که پل پوت اغلب بکار ميبرد؛ بلکه يک طرز تفکر و اعتقاد بود که او در معماري يکي از راديکالترين حکومتهاي کمونيستي تاريخ (خمرهاي سرخ ) بکار گرفت. همانند همه ديکتاتورها و وابستگانشان، او و دوستانش چنان اعتمادبهنفسي داشتند که آغاز حکومت خود را نقطه عطف و مبدأ تاريخي نو براي سرزمين کامبوج بهحساب ميآوردند که قرار بود افق تشکيل جامعهاي ايدهآل باشد که آنها بر اساس دريافتهاي مائوئيسم بنا ميکردند.
اينکه مائوئيسم فينفسه چگونه تفکري ست، بماند؛ اما نسخهاي که آنها بر اساس دريافتشان از مائوئيسم و آموزههاي جريانهاي کمونيستي فرانسوي پيچيدند، چيز هولناکي از کار در آمد که به خالي کردن شهرها از سکنه، اعدام گسترده مخالفان (و هرکه مخالف و يا بي مصرف فرض ميشد)، سلب هرگونه آزادي فردي، بيگاري کشيدن از مردم، نابودي کامل اقتصاد ملي و سوق يافتن آن به سمت جوامع بدوي انجاميد و درمجموع کامبوج در باتلاقي خونينتر و تاريکتر از اين نميتوانست گرفتار شود.
پل پوت آدم عجيبي بود با عقايد عجيبتر و زندگي بسيار پرفراز و نشيب. از جواني عادت داشت مدام نام خود را عوض کند(ما در اين نوشته از آخرين و معروف ترين نامش استفاده کرده ايم). اين تغيير نامهاي مکرر حربهاي بود براي ناشناس ماندن نزد دشمنان که براي او بسيار اهميت داشت. به همين خاطر تا يکسال بعد از پيروزي خمرهاي سرخ که رسما قدرت را بهطور متمرکز در دست گرفت؛ کمتر کسي او را واقعا ميشناخت.
پليس مخفي حکومتهاي کامبوج او را حداکثر يک معلم ناراضي غيرفعال ارزيابي کرده بود، جاسوسان سيا که برخي حتي به حلقههاي بالاي خمرهاي سرخ نفوذ کرده بودند، او را يکي از سياهيلشکرهاي کماهميت اطراف سران خمر ميپنداشتند و مردم کامبوج، همچنين طرفداران خمرهاي سرخ و سياستمداراني که با سران خمر ديدار ميکردند و نيز خود افراد مسلح اين گروه در طول جنگهاي داخلي تصور ميکردند که رهبري کمونيستهاي کامبوجي را «خيو سامفون» برعهده دارد.
البته اين مسئله به نفع خمرهاي سرخ تمام شد، چون خيو سامفون روشنفکري چپگرا و پاک دست بود که بهعنوان سمبل مبارزه براي عدالت اجتماعي، ميتوانست ويترين خوب و جذابي براي خمرهاي سرخ باشد که در آن زمان هنوز ماهيت واقعيشان تمام و کمال مشخص نشده بود.
پل پوت از ناشناس ماندن و در دست داشتن قدرت بسيار لذت ميبرد، اما اين جريان تا يک سال پس از پيروزي خمرهاي سرخ و تحت سلطه گرفتن کل کامبوج ادامه داشت و تازه آنوقت بود که پردهها کنار رفت و رهبر واقعي خمرهاي سرخ با نامي تازه يعني پل پوت که بعدها به يکي از رعبآورترين نامهاي تاريخ بدل شد، به روي صحنه آمد.
پل پوت (کابوس سرخ) کتابي است درباره زندگي و فعاليتهاي سياسي چنين فردي، اثري ديگر از سري سرگذشتنامههاي نشر ثالث که هراز چندي کتابي تازه از آن منتشر ميشود. بيژن اشتري ترجمه اين سري کتابها که در قطع وزيري، جلد گالينگور و يونيفرم قرمز منتشر ميشوند،برعهده دارد؛ نويسنده و مترجم سينمايي نامآشناي دو دهه پيش که مدتيست به ترجمه کتابهاي تاريخي و سياسي روي آورده و در اين زمينه نيز حسن سليقه به خرج ميدهد.
اشتري همواره به سراغ کتابهايي ميرود که نهفقط از جذابيتهاي تاريخي بسيار برخوردارند، بلکه توسط نويسندگاني نوشتهشدهاند که بهقولمعروف در مورد آن سوژه خاص حق مطلب را ادا کردهاند و حاصل کارشان با ديگر سرگذشتنامه نويسان فاصله محسوس دارد، در اين مجموعه تاکنون کتابهايي درباره، تروتسکي، چهگوارا، راسپوتين و... منتشرشده است و پل پوت (کابوس سرخ) از تازهترين کتابهاي اين مجموعه محسو