دربارهی کتاب
تفکر اقتصادي پساکينزي تنها يکي از چندين مکتب اقتصادي هترودوکس(نامتعارف و خلاف جريان اصلي اقتصاد) است. بيشتر متفکريني که با صفت هترودوکس از آنها ياد مي شود، رويکردي در تقابل آشکار با تفکرات اقتصادي نئوکلاسيک دارند و از آن جمله ميتوان به مارکسيست ها، سرافيايي ها (که نئوريکاردينها هم خوانده مي شوند)، نئوساختارگرايان (در مسائل توسعه اي)، نهادگرايان، مکتب قاعده-مندي فرانسه، انسانگرايان يا اقتصاددانان اجتماعي، رفتارگرايان، شومپيتريها (که تکامل گرايان هم خوانده مي شوند)، اقتصاددانان فمنيست و مکاتب ديگر اشاره کرد.
تفکرات اقتصادي پساکينزي، پادزهري موثر براي رويکرد «راه ديگري نيست» به شمار مي روند؛ يعني اين اعتقاد مبنايي که تفکرات اقتصادي جريان اصلي و راه حل هاي بازار آزاد آن تنها راه درک و حل و فصل مشکلات اقتصادي هستند. همچنين تفکر اقتصادي پساکينزي، يک بنيان نظري قوي ارايه مي دهد که مي تواند مبنايي براي نقد نظريه جريان اصلي و سياست هاي رياضتي آن و همچنين حمايت از پيشنهاد سياست هاي جايگزين و سادهتر باشد.
درحاليکه نظريه پساکينزي- همانند نظريه نئوکلاسيک بنيان هايي در اقتصاد خرد دارد، بنيان نظري آن متفاوت و از بسياري جهات واقع گرايانه تر است. بعلاوه سياست هاي اقتصاد کلان آن که از دل اين بنيانهاي اقتصاد خرد برميآيند، تفاوت بارزي با سياست هايي دارند که از نظريه نئوکلاسيک ريشه مي گيرند.
در فصل هاي مختلف اين کتاب، تمرکز ما ارزش زدايي از برخي اسطوره ها است که از بطن کاربرد اوليه نظريه نئوکلاسيک سر بر مي آورند(ببينيد کين ، 2001). به عنوان مثال، ادعاهاي مغاير زير را که در اين کتاب مورد بررسي قرار خواهند گرفت مدنظر داشته باشيد: افزايش تقاضا الزاما باعث افزايش قيمت ها نمي شود، افزايش دستمزد حداقلي يا دستمزد واقعي به افزايش بيکاري نمي انجامد، افزايش دستمزد واقعي منجر به کاهش سود نمي شود، کاهش نرخ پس انداز نه عامل کاهش سرمايه گذاري است و نه نرخ رشد اقتصادي را کند مي کند، يک سيستم قيمت گذاري انعطاف پذير باعث نمي شود اقتصاد به سطح متوازن (يا بهينه) برون داد برگردد و سرانجام کسري بودجه نه عامل تورم است و نه نرخ بهره را افزايش مي دهد.
بسياري از صاحب نظران، اقتصاد پساکينزي را «علم پريشان» ناميده اند چرا که نظريه پردازان جريان اصلي اين فرضيه را مطرح مي کنند که جامعه براي رسيدن به نيرواناي اقتصادي، بايد تن به سياست-هاي رياضتي بدهد و از رقابتي نامحدود سربلند بيرون آيد. برعکس نظريه پساکينزي پيامي کاملا متفاوت دارد که شخصا معتقدم پيامي مثبت تر و هيجان انگيزتر است: اينکه عامل دستيابي به نتايج بهتر، همکاري و نه رقابت و مناقشه است. کميابي در واقع يک سازه صرفا فکري است که مي توان آن را ناديده گرفت.