دربارهی کتاب
به نظر ميرسد در عصري به سر ميبريم که در آن اخبار قانونشکنيها روند فزايندهاي به خود گرفته است و از اين رو پرسشهايي در ظاهر ساده را به ذهن متبادر ميسازد. چرا در جامعه ما دروغگويى در حال گسترش است؟ چرا اعتماد عمومى روز به روز کاهش مىيابد و کمتر کسي جرات مىکند شبهنگام، حتى در باران شديد، کسى را که نمىشناسد سوار اتومبيل خود کند؟ چرا معامله کردن هر روز سختتر و دشوارتر مىشود و از همديگر ضمانتهاى بيشترى طلب مىکنيم؟ چرا رانندگى در شهرهاى ما تا اين اندازه اعصاب مىبرد؟ چرا بچههاى ما درختچههاى کنار خيابان را که شهردارى به تازگى کاشته است مىشکنند؟ چرا هرچه روکش صندلىهاى اتوبوسهاى شهرى ما را عوض مىکنند دوباره به سرعت پاره مىشوند؟ چرا اين همه نرده در خيابانهايمان مىکاريم؟ چرا برخى پزشکهاى ما مخفيانه پول اضافى از بيماران مىگيرند؟ چرا در شهرهاى بزرگ ما اين همه صداى بوق اتومبيل مىآيد؟ چرا سالانه حدود بيستوپنجهزار نفر در تصادفات رانندگى کشته مىدهيم؟ چرا ده ميليون پرونده در دستگاه قضايى در حال رسيدگى است؟ چرا نرخ اعتياد در حال افزايش است؟ چرا آسفالت خيابانى که هنوز چند ماه از افتتاح آن نمىگذرد اکنون اين همه فراز و نشيب و دستانداز پيدا کرده است؟ چرا برخى خودروهاى ساخت داخل در همان ماههاى اول آتش مىگيرند؟ چرا وقتى يکى از تيمهاى ورزشى مىبازد طرفدارانش اتاقکهاى تلفن عمومى را تخريب مىکنند؟ چرا هرچه دولت وام مىدهد، اشتغال بالا نمىرود؟ چرا هرچه فناورى رشد مىکند، کارآيى ما افزايش نمىيابد؟ چرا حاضريم براى نشان دادن و به رخ کشيدن خطاى ديگران، خودمان هم کار غيراخلاقى کنيم؟ چرا اين همه حريصيم تا ناهنجاريهاى رفتارى خودمان را از طريق موبايل تکثير کنيم و به يکديگر نشان دهيم؟ راستى چرا ...؟
آيا عقلانيت رفتاري، انسان اقتصادي را وادار ميکند که منفعت خود را با قانونشکني مطالبه کند؟ آيا اين جوامع هستند که با پاداش دادن به فرصت طلبيها، بذر بي اعتمادي ميکارند و آن را پرورش ميدهند تا به اذهان اين گونه القا نمايند که «اگر صداقت پيشه نمايي، کلاهت پس معرکه است»؟ آيا ميتوان تصور کرد که در چنين مسيري ناگزير هر کس محدوده اعتمادش تنگتر ميشود و درون حفاظهايي که به دور خود ساخته است، محصور ميگردد بدون آنکه بتواند حتي گامي در جهت همان عقلانيت رفتاري بردارد؟ آيا زمان آن نرسيده است که در ادبيات رفتار عقلاني، عمل اخلاقي جايگاهي داشته باشد؟ اگر طرح چنين پرسشيهايي پذيرفتني است، جايگاهشان در ادبيات علمي کجاست؟ مقياس اندازه گيري و مسير بازگشت به سوي آن چيست؟ آيا جامعهاى را که در چنين فرآيندى قرار مىگيرد، مىتوان «در حال توسعه» ناميد؟ اگر آرى «در حال توسعه چه چيزى»؟ «توسعه» چيست و ربطش با پديدههاى اجتماعى که در بالا ذکر کرديم کدام است؟ يک دولت براى آنکه جامعهاش را به سوى فرآيند توسعه رهنمون شود بايد چه ويژگىهايى داشته باشد؟ اصولا دولت براى آنکه يک دولت «توسعهخواه» باشد بايد چه ويژگىهايى داشته باشد؟ نقش مذهب در فرآيند توسعه چيست؟ آيا مذهب مىتواند به توسعه کمک کند؟ اگر آرى، چگونه؟