ژیل دُلوز متولد 1925 و درگذشته در 1995 است. در پاریس به دنیا آمد. پیش از آغاز جنگ جهانی دوم وارد مدرسه دولتی شد و هنگام تجاوز آلمانها برای
تعطیلات به نورماندی رفته بود. از ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۸ در سوربن فلسفه خواند و در آنجا با میشل بورو، میشل تورنیه و فرانسوا شاله آشنایی دوستانه پیدا کرد. در ۱۹۵۶ با دنیز پل گرانژوان ازدواج کرد. در ۱۹۵۷ تدریس تاریخ فلسفه در دانشگاه سوربن را آغاز کرد، و از۱۹۶۰ تا ۱۹۶۴ بهعنوان پژوهشگر با مرکز ملی پژوهشهای اجتماعی همکاری کرد. تا سال ۱۹۸۷ نیز نشستهای بسیاری را در رابطه با فیلسوفانی از جمله کانت، لایبنیتس، اسپینوزا، برگسون و موضوعاتی مانند سینما، موسیقی و کتابهایی همچون اثر دو جلدی «سرمایهداری و اسکیزوفرنی» برگزار کرد. دلوز برای ده سال بهعنوان استادیار در دانشگاه تدریس میکرد. در
این دوره بود که دوستی پایداری میان او و میشل فوکو شکل گرفت. او از ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۹ در دانشگاه لیون درس میداد، سپس به واسطهی فوکو به سمت استادی دانشگاه ونسن منصوب شد. در ۱۹۶۸، دلوز پایاننامهی دکتری را که شامل یک بخش بزرگ تحت عنوان «تفاوت و تکرار»، و یک بخش کوچک به نام «اسپینوزا و مسئلهی بیان» میشد، منتشر کرد. در ۱۹۶۸ بیماری حاد ریوی تمام عمر او را رنج داد. وقتی فوکو در سال ۱۹۸۴ درگذشت، دلوز برای ادای احترام به او در سال ۱۹۸۶ کتابی به نام «فوکو» منتشر کرد که حاصل مطالعاتش دربارهی آثار او بود. پیش از مرگ اعلام کرده بود که مشغول نوشتن کتابی با عنوان «عظمت مارکس» است اما مرگ مجال نداد.
او با دوری از تفکر استعلایی یک فلسفهی بهاصطلاح درونماندگار را بنیان گذاشت و اصول آن را پیرو دانس اسکوتس، اسپینوزا، و نیچه کرد تا در نتیجه بتواند به نیروهای مثبت، وافر و سازندهی زندگی آری بگوید.