دربارهی کتاب
داستان «عموزادگان» يکي از بلندترين داستانهايي است که سال بلو در عمر طولانياش نوشت. «عموزادگان» روايتي است شبيه همان دغدغههاي هميشگي اين نويسندهي نوبليست، سردرگمي انسانها و توانايي آنها در رواج ديوانگي و فساد.
او اينبار روايتش را به دل يک ماجراي خانوادگي برده است، يک خانوادهي پرايلوتبار با عموزادههاي متعدد. اينبار يکي از عموزادهها در آستانهي مرگ است و باقي دستبهکار شدهاند تا از «ايجاه» عموزادهي ديگري که پرنفوذتر است درخواست کنند تا براي مراسم کفنودفن پولي دستوپا کند. او نفوذ زيادي دارد، اما نميداند بايد از اين نفوذ براي بيرون آوردن پسرعمويش رافائل از مخمصه استفاده کند يا نه. پسرعمويي که به قول راوي داستان يا «گانگستر» بوده يا اينکه رفيق «گانگسترها». سال بلو در اين داستان بلند از خلال روابط عموزادگاني که حالا هر کدام راه خود را رفتهاند و شيوهي زندگيشان فرسنگها باهم فاصله دارد، داستاني غريب ميسازد. داستاني که کاستيهاي فراوان زندگي مدرن از دل آن بيرون ميآيد، در واقع اين تنها يک خط داستان است و او در يک روايت تودرتو آدمهاي تکافتاده و غريبي را نشانمان ميدهد که دنيا برايشان به آخر رسيده است.
سال بلو را يكي از ممتازترين راويان اوضاع اجتماعي ايالات متحده در دوران پس از جنگ ميدانند. او در آثارش «واقع گرايي» موجز را با چارچوب فكري حكيمانهيي پيوند داد كه به مدد فلسفه و علوم اجتماعي پالايش يافته بود. بلو در سال 1976برندهي جايزهي نوبل ادبيات شد.
در بخشي از کتاب ميخوانيم:
نفرت، ژرفنگر است. اگر بگذاريد نفرت شکل بگيرد، در مسيرش به درون همه چيز را ميخورد و هستيتان را مصرف خواهد کرد و انديشه را عمق ميبخشد. نفرت کور نيست بلکه هوشياري را افزايش ميدهد، راه انسان را باز ميکند، منجر به بلوغ او ميگردد تا بر هستياش متمرکز شود طوري که بتواند به ادراکي از خويشتن برسد. عشق نيز چشمي است شفاف، نه نابينا، عشق حقيقي گمراهکننده نيست. مانند نفرت سرچشمهاي بنيادي است. ولي عشق به سختي به دست ميآيد. نفرت اما اندوخته فراواني دارد و از قرار معلوم شما هستيتان را در انتظار اين هيجان بينظير به خطر يماندازيد. بنابراين بايد به نفرت که به وفور موجود است اعتماد کنيد و اگر اميد داريد در هر صورت به روشني دست يابيد، با دل و جان آن را غنيمت بشماريد.