باران

ناشر: پرسمان
نويسنده: ح. كاشاني
قطع: رقعي
نوع جلد: شوميز
زبان: فارسي
تعداد صفحات: 600
سال انتشار: 1395
نوبت چاپ: 1
وزن: 680
شابک: 9786001870545
قيمت: 33,000تومان
موجودي : موجود نیست

درباره‌ی کتاب

آخر وقت قبل از اين كه به خونه برم در اتاق پدرام رو باز كردم و نگاهي بهش انداختم. چشماي ماتش هنوزم قصد آشتي با زندگي رو نداشت. نمي‌دونم اين همه وقت توي اين اتاق و خيره به مناظر بيرون به چي فكر مي‌كرد كه اين همه خلوتش براش مهم بود و اجازه‌ي ورود هيچ‌كس رو به خلوتش نمي‌داد و تمام مدت دلش مي‌خواست تنها باشه؟ نسبت به روزاي اولي كه آورده بودنش اينجا لاغرتر شده بود. شايد با خودش فكر مي‌كرد كه ديگه خوب شدني نيست كه به آسايشگاه رواني منتقلش كردن. با اين‌كه اونجا محل كارم بود اما دلم نمي‌خواست هيچ كسي رو توش ببينم. هيچ كس. آخه اين پسر جوون و خوشگل اينجا چي‌كار مي‌كرد؟ زندگي كدوم روي خودشو به اون نشون داده بود كه اين طوري از خودش سيرش كرده بود؟ چرا دلش نمي‌خواست هيچ كس بهش نزديك بشه؟ چرا؟ سؤالاي زيادي راجع به پدرام رادمهر توي ذهنم بود كه هيچ جوابي براي هيچ كدومشون نداشتم. اونجا مريضاي زيادي بود كه اميدي به بهبودي خيلي از اونها نبود اما پدرام با همه­ي اونا فرق مي‌كرد. يه سيري خاص تو نگاه ماتش بود كه نمي‌دونم به خاطر چي بود؟ سيري از زندگي؟ سيري از خودش؟ سيري از كس ديگه‌اي؟ چي؟ انگار از همه چيز خسته بود و از همه چي دل كنده بود و مي‌خواست بره. تو عمق چشماي خاكستريش كه نگاه مي‌كردي انگار كيلومترها دويده بود و حالا خسته و كوفته روي تختش آروم گرفته بود. من آدماي زيادي مشابه پدرام ديده بودم اما نمي‌دونم چي اين پسر اين طوري منو به سمت خودش مي‌كشيد؟ شايد مي‌خواستم بدونم چي يه پسر خوش قيافه رو كه بچه‌ها مي‌گفتند از خانوده‌ي سرشناس و ثروتمندي هم هست وادار به بستري شدن توي يه آسايشگاه كرده؟

کتاب‌های مرتبط با موضوع کتاب